مردم از عیسی معجزه ای خواستند تا رسالت او را تأیید و دعوت وی را ثابت نماید. خداوند نیز معجزه ای به وی عطا کرد و او را با حجتی آشکار یاری نمود.
چنانکه عیسی پرنده ای از گل می ساخت و در آن می دمید و بلافاصله به اذن خدا پرنده جان می گرفت، کور مادرزاد شفا می داد و مردگان را زنده می کرد و مبتلایان به بیماری پیسی را بهبود می بخشید.(2)
بدون شک اینگونه امور از حد توانایی بشر خارج است و هیچکس بدون اذن خداوند قادر به انجام این اعمال نیست. ولی یهودیان با وجود مشاهده این آیات و معجزات روشن، دست از عصیان و مخالفت خود بر نداشتند و بر گمراهی خود اسرار ورزیدند و آنانکه منکر مبدأ و معاد بودند گفتند؛ اعمال عیسی غیر از سحر و جادو نیست.
بالاخره دعوت عیسی در قلبهای بیداری که هنوز زرق و برق دنیا گمراهشان نساخته بود اثر کرد و عده ای به او گرویدند، اما دشمنان موجب سلب آسایش یاران عیسی نیز بودند، پس غیرت دینی عیسی را برانگیخت تا روحانی نمایان یهود را در مرکز قدرت
[325]
خود درهم بکوبد.
[...و می گوید آمده ام تا تورات را که پیش از من نازل شده است تصدیق کنم و تا پاره ای از آنچه را که بر شما حرام گردیده برای شما حلال کنم و از جانب پروردگارتان برای شما نشانه ای آورده ام پس از خدا پروا دارید و مرا اطاعت کنید. و چون عیسی از آنان احساس کفر کرد گفت؛ یاران من در راه خدا چه کسانند؟ حواریون گفتند؛ ما یاران دین خداییم، به خدا ایمان آورده ایم و گواه باش که ما تسلیم او هستیم].(1)